خسته کننده میشه برات همه چیز وقتی روحت با جسمت اختلاف سنی داشته باشه.....
الان فک کنم روحم انقدر پیر شده که وقت مردنشه
با سلام
به وبلاگ ( آخرین قسمت ) خوش آمدید
دلم یک تکیه گاه می خواهد که دلم را پر کند از اعتماد...یک آغوش گرم که
مرا
از همه ی دغدغه هایم دور کند....
دلم خدایم را میخواهد..خدایی که ازته قلب باورش دارم و میدانم آغوشش
انقدر گرم است که همه ی وجودم را پراز آرامش میکند...خدایا تورا
میخواهم...
دقت کردین وقتی حواستون نیست و راه میرین یهو بخودتون میاین
میبینین رسیدین ولی نمیدونین چجوری رسیدین کدوم خیابونا رد
کردین چیا بودن
یاد تو در ذهنم این گونه شده میرم زندگیرو و یروز به یجا میرسم که
میبینم ته خطه و نفهمیدم چجوری زندگی کردم
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس بکنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم
.
.
.
.
.
دوسش داری!
چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی گله من
باغچه ی نو مبارک
چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده
.
.
.
.
خیلی دوسش دارم
تعداد صفحات : 3
این وبلاگ برای گفتن درد دل هایمان ایجاد شده تا یکمی از دردهامون کم بشه اگه خواستین تو این وبلاگ نویسنده باشین خبرم کنین ..❤.....❤.....❤...❤.
با سلام
از عاشقانی که اشتیاق به
نویسندگی در این وبلاگ را دارند
دعوت به عمل می آید تا ما را در
مدیریت این وبلاگ همراهی کنند.
.
.
.
تبلیغات شما در وبلاگ ما
درخواست های خود را با ما در میان بگزارید
تبلیغات شما در اینجا